در ابتدا چند سوال از شما می پرسیم
- من چگونه پدری هستم؟
- من چگونه مادری هستم؟
- آیا من خود به عنوان پدر یا مادر، الگوی شایستهای هستم؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، به فراهم کردن امکانات رشد و شکوفایی همه جانبۀ توانهای بالقوه فرزندم توجه دارم؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، توانستهام به نیازهای همه جانبۀ فرزندم پاسخ مناسب دهم؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، میدانم فرزندم از من چه انتظارهایی دارد؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، به قدر کافی با روانشناسی رشد و اصول فرزندپروری آشنایی دارم؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، فرزندم را برای ورود به مدرسه و جامعه آماده و آگاه کردهام؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، به نقشها و مسئولیتهای خود آشنایی دارم؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، هیچگاه به ارزیابی رفتار خود پرداختهام؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، سعی میکنم در تربیت فرزند یا فرزندانم کورکورانه و تنها به روش گذشتگان توجه کنم؟
- آیا همواره میگویم که پدر من این طور میگفت و این کار را میکرد یا مادر من این کار را میکرد و یا این گونه میگفت؟
- آیا من به عنوان پدر یا مادر، میدانم چرا آموزش خانواده به عنوان یک راهبرد پیشگیرانه، ضرورت دارد؟
- از کجا باید آغاز کرد؟
آموزش خانواده (Family Education)
بیشک خانواده، به عنوان نهادی مقدس و بیبدیل، نخستین، مهمترین و اصلیترین پرورشگاه و آموزشگاه فرد محسوب میشود و یکی از نهادهای آموزشی و پرورشی عمده جامعه است. بنابراین بیان هر گونه سخن و اندیشهای دربارۀ تربیت کودکان و نوجوانان و داشتن هر گونه انتظاری از آنان بیتوجه به نقش حیاتی خانواده، سخن و اندیشهای نادرست قلمداد میشود و انتظاری عبث و بیهوده است. در تعلیم و تربیت فرزندان سؤالهای مهمی مطرح هستند که همه ما پدران و مادران، معلمان و مربیان باید صمیمانه و صادقانه به آنها بیندیشیم و پاسخ مناسب بدهیم.
خانواده چه اهمیتی در جامعه دارد؟
اساس یک جامعه سالم را خانوادههای سالم میسازد. هر فردی در خانوادهای به دنیا میآید، بزرگ میشود و تکامل مییابد. این خانواده سالم است که انسان سالم پرورش میدهد. خانواده سالم، خانوادهای است که به نیازهای همهجانبۀ اعضای خود در گستره حیات توجه دارد و سعی میکند به انتظارها و نیازهای آنان به شیوههای درست پاسخ دهد. خانواده سالم، خانوادهای است که در اندیشۀ پرورش انسانهای رشید است و انسانهای رشید، کسانی هستند که به رشد همه جانبه نایل شدهاند. بدیهی است برای نایل شدن به رشد همه جانبه، توجه به نیازهای همه جانبه و آموزش همه جانبه ضروری است.
ریشه ناهنجاری ها در خانواده
بیدلیل نیست که اکثر روانشناسان، مشاوران و متخصصان تعلیم و تربیت در فرایند مطالعه ناهنجاریهای رفتاری و عاطفی کودکان، ریشۀ رفتارهای نابهنجار را در گذشته فرد، یعنی در دوران کودکی و در بستر خانواده جستجو میکنند. زمانی که با ناهنجاریهای رفتاری و عاطفی، مانند لجبازی، شبادراری، ناخن جویدن، پرخاشگری، دزدی و دروغگویی کودکان روبهرو میشویم و قدم به قدم به عقب باز میگردیم و شرایط رشد کودک را از بدو انعقاد نطفه، دوران بارداری مادر و دوران شیرخوارگی تا زمان حاضر مورد مطالعه قرار میدهیم، ملاحظه میشود که این گونه رفتارها در اکثر موارد معلول هستند، نه علت. بیشک علتها را در درجۀ نخست در خانواده و در رابطه با مثلث مقدس پدر و مادر و فرزند و در قدم بعدی در مدرسه و در رابطه با معلمان و مربیان و سپس در عرصۀ جامعه باید مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
نقش آموزش در زندگی کودکان
کودکان پیش از ورود به دبستان، بر اثر آموزش و پرورش غیر رسمی و با استفاده از قدرت یادگیری، تقلید و الگوبرداری، رفتارها و مهارتهای گوناگون را در خانواده یاد میگیرند و به کار میبندند. از این رو، شایسته است پیش از ورود آنان به مدرسه، رفتارها و مهارتهای مورد نظر را با برنامه ریزی و از طریق آموزش و پرورش مناسب و سازمان یافته، به تدریج، آگاهانه و با شکیبایی به آنها آموخت. از این رو، از نظر متخصصان آموزش و پرورش، آموزش مادران و پدران در دورۀ پیش از دبستان و ارتقای سطح آگاهی آنان به عنوان یک راهبرد پیشگیری همواره از اهمیت خاصی برخوردار است. آموزش خانوادهها از این فکر نشأت میگیرد که توانایی مادران و پدران در امر تعلیم و تربیت فرزندانشان در گرو دانایی آنان در زمینه دانش روانشناسی و دانشهای وابسته است. بخشی از دانشهایی که ضرورت دارد هر مادر یا پدری هر چه زودتر با آن آشنا شود، دانش مربوط به تعریف تعلیم و تربیت، هدفهای تعلیم و تربیت، روانشناسی رشد و دانش مربوط به اصول فرزندپروری و شیوه برقراری رابطه با فرزند در فرایند رشد است.
تکالیف افراد خانواده در مکتب اسلام
در مکتب مقدس اسلام، انتظارها، تکالیف، حقوق و وظایف انسانها دو جانبه و به طور متقابل هستند. اگر شوهر نسبت به زن حقوقی دارد، زن هم نسبت به شوهر حقوقی دارد. به همین ترتیب اگر والدین نسبت به فرزندان وظایفی دارند، فرزندان هم نسبت به والدین وظایفی دارند. بدین منوال معلم نسبت به شاگرد و شاگرد نسبت به معلم، رهبری کنندگان نسبت به رهبری شوندگان و رهبری شوندگان نسبت به رهبری کنندگان دارای حقوق و انتظارهای متقابل هستند که هر دو جانب باید رعایت کنند.
مشکل یا مشکلات هنگامی آغاز میشود که انسانها به این رابطه دو جانبه یا متقابل توجه نمیکنند و فقط یک جانب به وظایف خود عمل میکند، انتظارهای خود را مطرح مینماید و اصرار میورزد. برای مثال، اکثر مواقع پدران و مادران به طور یک جانبه از فرزند یا فرزندان خود، انتظارهایی را مطرح میکنند و چنین اظهار میکنند: «ما از شما انتظار داریم این گونه رفتار کنید، ما از شما انتظار داریم این گونه باشید و مانند آن». اما کمتر میاندیشند که فرزند یا فرزندان آنان نیز از والدین انتظارهایی دارند که والدین باید مسئولانه، صمیمانه و صادقانه و به موقع به آنها پاسخ دهند. در غیر این صورت، یعنی عدم توجه و پاسخگویی به انتظارهای فرزندان، مسایل و مشکلات گوناگون، ناامنیها و آشفتگیهای روانی و عاطفی به وجود میآورد.
آموزش خانواده در چه زمانی بیشتر موثر است؟
بنابراین آموزش خانوادهها به خصوص در دوره پیش از دبستان به طور مضاعف احساس میشود. در برنامۀ آموزش خانواده، توجه به نیازها، انتظارها و تأکید بر آموزش مهارتهای اساسی کودکان، توسط مادران و پدران و مربیان جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است. از این رو، با قاطعیت باید گفت که نظام آموزش و پرورش، هیچ گاه بدون آموزش خانوادهها و مشارکت خانوادهها موفق نخواهد شد. به بیان دیگر آموزش خانواده، امری واجب است؛ زیرا خانوادههایی که فرزندی در دوره پیش دبستانی دارند بیشتر به حمایتهای آموزشی، اجتماعی و اقتصادی نیاز دارند و باید بیشتر در برنامهها و فعالیتهای آموزشی، پرورشی و توانبخشی فرزندانشان مشارکت داده شوند.
در این بخش شایسته است اشاره شود که آموزش خانواده مانند هر امر دیگری نیاز به برنامهریزی دارد و آموزش خانواده بدون برنامهریزی و مشخص کردن هدفها، روشها و محتوا، تلاشی ناموفق و ناکامل خواهد بود. از این رو به مدرسان و برنامهریزان آموزش خانواده توصیه میشود در وهلۀ نخست به برنامهریزی مبتنی بر نیازهای شرکت کنندگان و یا نیازسنجی بپردازند.
باور ما این است که چنانچه پدران، مادران، معلمان و مربیان در گستره حیات و در چرخه رشد با وادیهای شناخت آشنا شوند، به طور قطع در ایفای نقشها و مسئولیتهای خود بیش از پیش موفقتر و توانمندتر خواهند بود. به دیگر سخن، باور ما این است که: توانا بود، هر که دانا بود. البته باید مشخص شود کدام داناییهاست که به انسان توانایی میبخشد. به نظر پژوهشگران پنج وادی یا مجموعه دانشهایی است که ضرورت دارد هر پدر و مادری آنها را کسب کند.
مهدی آزاد
کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران
مرکز بستری و درمان بیمارن اعصاب و روان ایرانا (irana-mental.co)